ورود اسلام به ایران (1)
اسلام در بهترین شرایط تاریخی و در برگزیده ترین موقعیّت جغرافیایی، یعنی «جزیره العرب» متولد شد. در میان دو امپراتوری «روم» و «ایران» که به دلیل پیشینه فرهنگی و تمدنی واجد همه قدرت در مناسبات سیاسی، اقتصادی و نظامی بودند. طلوع ستاره بخت اسلام و عهد پیامبر آخرالزّمان در سرزمینی فاقد هرگونه نظام سیاسی و پیشینه تمدّنی بزرگ و در حاشیه همه رویارویی های فکری و فلسفی آن دو امپراتوری، رازهای بسیاری را در خود نهفته دارد.
این موقعیّت و شرایط سخت اقلیمی، نه تنها جزیره العرب را از نفوذ و سیطره تمام عیار آن دو قدرت در امان می داشت؛ بلکه مانع از نفوذ و بسط آموزه های فلسفی و نگرش های کلّی آن دو امپراتوری در میان ساکنان این منطقه نیز بود. گوستاو لوبون، نویسنده فرانسوی و صاحب کتاب «تمدّن اسلام و عرب» در این باره می گوید:
از نظر بدی موقعیّت، کمتر موقعیّتی در دنیا را می توان مثل مکّه یافت.
«مکّه»، در میان درّه کم وسعتی بر سر راه کاروانیان «شام»، «یمن» و «عراق» که تا ساحل شرقی «بحر احمر» تنها هشتاد کیلومتر فاصله داشت، تنها میزبان ساکنان و مسافران بومی خود بود. به گواهی برخی منابع، تنها یک بار اسکندر مقدونی قصد سفر به این ناحیه را کرد که شرایط سخت آب و هوایی او را از ادامه راه منصرف ساخت و جز اسکندر، این ابرهه بود که از «یمن»، در حاشیه «جزیره العرب»، به راه افتاد و قصد تسخیر «مکّه» را کرد؛ لیکن پیش از آنکه دستاوردی قابل توجه از این قشون کشی فراچنگ آورد، هدف تیرهای آسمانی ابابیل شد و روی به شکست و هزیمت نهاد. (1) با این همه، این منطقه سخت، وقت و بخت الهی و آسمانی بر کشیده شدن پرچم دین و آیینی را به دست آورد که در اندک زمانی، آوازه اش از صحرا گذشت و طلایه های باور مردان برگزیده اش، پایه های فکری، فرهنگی و تمدنی دو قدرت کهنسال «روم» و «ایران» را به لرزه درآورد.
شاید به دلیل همین موقعیت جغرافیایی جزیره در وقت بعثت است که قد کشیدن اسلام را در حوزه های فکری و فرهنگی به هیچ مرجع و عاملی جز اراده و مشیّت الهی نمی توان منسوب داشت؛ چنان که در نتیجه گسترش و جهان گیری اش، امپراتوری ایران، در کوتاه ترین زمان در برابر اسلام سر تعظیم فرود آورد و به رغم همه سوابق و لواحق نظامی و تجربه های میدانی در برابر سپاهی که از غرب هجوم آورده بود، سپر افکند؛ لیکن مقاومت امپراتوری روم تا سال های درازی ادامه داشت.
1- ایران؛ مهد اسلام شیعی
گرچه درباره این سپر افکندن ایرانیان و پذیرش شکست نظامی، آثار زیادی نگاشته و تحلیل های فراوانی ارائه شده؛ لیکن فرا رسیدن پایان تاریخ و عهد ایران عصر ساسانی و گشوده شدن دفتر بخت و عهد «پیامبر آخرالزّمان»، حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در زمره مهم ترین عامل و باعث این شکست و هزیمت می توان ذکر کرد. همین شکست، فروپاشی تمدّنی ایران باستان را هم در پی داشت.2- موقعیّت دینی و اجتماعی ایران قبل از اسلام
شواهد بسیاری برای تبیین موقعیّت سیاسی، اجتماعی ایران عصر ساسانی و تشریح «سرآمدن وقت و بخت و دوران فاعلیّت» ایران این عصر می توان ارائه کرد. به شهادت مورّخان، امپراتور ساسانی، در وقت بعثت نبیّ اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای مدت 400 سال (226-623 م) بر بخش بزرگی از جهان حاکم بود و منطقه ای مابین «بین النّهرین»، «رود سند»، «ارمنستان» و «یمن» را در اختیار داشت. (226 م.)وقایع مختلفی از جمله جنگ های طولانی مدّت، آن هم در سه جبهه، در خود زمینه های لرزان شدن پایه های این امپراتوری پر قدرت را پنهان داشت. در این هنگام، «ایران» در جبهه غرب با دولت «روم شرقی»، در جبهه شرق با «هیاطله» و «کوشانیان» و در جبهه شمالی با ارمنستان در حال نبرد بود.
جز این، ایران ساسانی از درون نیز استعداد بحران و سقوط را در خود فراهم آورده بود. ابتنای سازمان اجتماعی ایران بر پایه «خاک و خون» و به عبارتی، اصالت بخشیدن به خانواده و مالکیّت و به تبع آن، به استضعاف کشیده شدن جمعیّت کثیری از ساکنان این امپراتوری که در آن زمان به یکصد و چهل میلیون نفر بالغ می شد، همه مقدّمات فروپاشی از درون را گرد آورده بود.
این جمعیّت بزرگ، حسب قوانین و مرزبندی مستحکم اجتماعی، در چند طبقه تفکیک و دسته بندی شده بودند.
سلسله مراتب اجتماعی، دیوار مستحکمی بود که با حمایت قوانین مملکتی، امکان هرگونه جابه جایی در طبقات اجتماعی را از بین برده بود؛ چنان که هیچ کس نمی بایست درصدد دست یابی به رتبه و مقامی برمی آمد که به مقتضای اصل و نسب و طبقه اجتماعی به او داده شده بود.
جمله رتبه ها و مقامات در دفاتر ثبت و قوانین مملکتی، حارس، حافظ و ضامن این مراتب بودند.
گویا این وصیّت اردشیر بابکان عملی شده بود که گفته بود:
بترسید از سری که دُم شود و از دُمی که سر شود.
کریستین آرتور (2) درباره این سازمان اجتماعی می نویسد:
ساختار جامعه ایرانی در عصر ساسانی بر مبنای مالکیّت و خون شکل گرفت. در اوستای جدید، جامعه ایرانی به سه طبقه روحانی، جنگاور و کشاورز تقسیم شده و تنها در یک عبارت، در کتاب اوستا از طبقه دیگری (صنعتگر) نام برده می شود. (3)
به رغم برخورداری طبقات ویژه از همه امکانات و مناصب و موقعیّت ها و نقش آفرینی در مناسبات سیاسی، اجتماعی، طبقات زیرین و عامّه روستاییان از وضع اسفباری رنج می بردند. اینان حقّ ازدواج با افراد سایر طبقات را نداشتند؛ حتّی از پوشیدن لباس های سایر طبقات نیز محروم بودند؛ در حالی که در عموم جنگ ها، بیشترین جمعیّت حاضر در میدان از میان این طبقه بودند.
در این جمع، روحانیّت زرتشتی به عنوان پرنفوذترین طبقه، از امتیازاتی چون: دخالت مستمرّ در شئون اجتماعی، سیاسی، تاج گذاری شاه و مواجب مستمرّ درباری برخوردار بودند.
این نکته در اینجا گفتنی است که در این عصر، دین زرتشت از وجهه لاهوتی خود فاصله گرفته بود؛ اگرچه قوانین «اوستا» اندک بود؛ ولی دست روحانیان در اعمال همین قوانین بر مردم باز بود. در این زمان حقّ باسواد شدن و خواندن و نوشتن، تنها مخصوص طبقه روحانیان بود.
«موبدان» و «هیربدان»، در صورت لزوم، حلال را حرام و حرام را حلال می ساختند و با بهره گیری از جرایم دینی، جیب خود را از ثروت می انباشتند. پادشاه خود نیز حافظ این نظام اجتماعی ظالمانه بود.
فردوسی، حکیم طوسی برای توصیف موقعیّت اجتماعی عصر نوشیروان ساسانی، حکایت بسیار جذّاب و شنیدنی «کفشگر و نوشیروان» را سروده است.
او در ذکر دوران پادشاهی انوشیروان و با کلامی منظوم چنین می نویسد:
در جنگ با رومیان، بوذر جمهر به همراه نوشیروان راهی مناطق مرزی می شود. دوری راه تا پایتخت و گنج خانه، کمبود آب و علیق اسبان و قوت سواران، پادشاه را به جست و جو و چاره جویی وا می دارد.
به شاه جهان گفت بوذرجمهر
که ای شاه با داد و با رأی و مهر
سوی گنج ایران دراز است راه
تهیدست و بیکاره مانده سپاه
به توصیه بوذرجمهر، پادشاه سر در پی جست و جوی مردانی با مال و مکنت و ثروت می گذارد تا شاید با اخذ وام، سپاه را تدارک کند و از تنگی برهاند. در این جست و جو نمایندگان پادشاه پی به سکنای مردی کفشگر، امّا ثروتمند در منطقه می برند.
بدین شهر گرد ما، در کس است
که صد یک ز مالش سپه را بس است
یکی کفشگر بود موزه فروش
به گفتار او پهن بگشاد گوش
تقاضای پادشاه به کفشگر اعلام می شود و او نیز بی دریغ آمادگی خود را برای خدمت و رفع حاجت سپاهیان را اعلام می کند. میزان نیاز پادشاه به کفشگر اعلام می شود:
بدو گفت کی پر خرد مایه دار
چهل مر درم هر مری صدهزار
بدو کفشگر گفت کاین من دهم
سپاسی ز گنجور بر سر نهم
اعلام آمادگی کفشگر پادشاه را خوشحال می سازد؛ اما تقاضای ویژه ای نیز در ازای این بخشش بزرگ دارد. کفشگر از پادشاه تقاضای صدور مجوّز و رخصت تعلیم و تعلّم فرزندش و پیوستن او به طبقه فرهنگیان را دارد.
او می گوید:
که اندر زمانه مرا کودکی است
که آزار او بردم خوار نیست
بگویی مگر شهریار جهان
مرا شاد گرداند اندر نهان
که او را سپارم به فرهنگیان
که دارد سرمایه و هنگ آن
این تقاضا و خواهش، انوشیروان را به خشم می آورد تا آنجا که به رغم نیاز سپاهیان و دور بودن پایتخت از میدان نبرد، از پذیرش این خواهش سر باز می زند.
در واقع، حافظ نظام طبقاتی ساسانی، یعنی انوشیروان به قیمت رهانیدن سپاهیان درگیر در میدان نیز مجاز و راضی به شکستن این سیستم و مستثنا شناختن خادمی چون کفشگر نیست. انسلاخ فرهنگی عارض شده بر آیین کهن و آسمانی ایرانیان از مصادر اصلی و دور افتادن منابع دینی و موبدان زرتشتی از مبانی اولیه و اصلی این دین از یک سو و ابتلای دستگاه روحانی عصرِ ساسانی، (به عنوان یک طبقه ممتاز و مرفّه) به تباهی اخلاقی و فساد مالی از سوی دیگر، مجال هرگونه تجدید حیات فرهنگی بر مبنای دیانت زرتشتی را از میان برده بود؛ چنان که ضعف و فتور عارض شده بر سازمان سیاسی آخرین سال های حاکمیّت ساسانیان و به ویژه در عصر یزدگرد سوم، این نظام و امپراتوری را مستعدّ فروپاشی از درون ساخته بود.2-1. قیام های مردمی و نتایج آن
اگرچه قیام های مردمی نیز در این دوران حادث شد و شورش های مزدکی (4) و مانوی (5) امیدهایی را در دل ها زنده ساخت؛ امّا عدم جامعیّت توانایی آنها در پاسخ گویی همه جانبه به مطالبات فکری، فرهنگی و اجتماعی مردم «ایران» آن عصر، باعث اتّفاق بزرگی در ایران نشد.با این همه، سرکوب این حرکت های اجتماعی، توسط سلاطین موجب حذف کامل این جریانات در درون سازمان اجتماعی ایران نشد؛ بلکه به تدریج بر دیواره های این نظام ترک انداخت.
برخی منابع از کشتار یکصد هزار نفری هواداران مزدک خبر می دهند.
تأثیر این نهضت های اجتماعی، سیاسی باعث شد تا:
1. برای اوّلین بار در داخل شاهنشاهی چهارصد ساله ساسانی، عقیده ای مقابل روحانیّت زرتشتی ابراز شود؛
2. برای اوّلین بار در تاریخ ساسانی این اندیشه جوانه زند که می توان گندم خورد؛ اگرچه از طبقه مرفّه نبود؛
3. برای اوّلین بار این فکر به وجود آید که می توان با فردی از طبقه ای دیگر ازدواج کرد، بدون آنکه به آن طبقه تعلّق داشت؛
4. برای اولین بار ترس ها بریزد و این اندیشه جوانه زند که می توان در برابر پادشاهان ساسانی قیام کرد؛ اگرچه کشته شد؛
5. برای اوّلین بار این اندیشه به وجود آید که می توان بهتر زیست؛
6. و بالأخره تزلزل اقتدار طبقه روحانیّت زرتشتی و آماده نشدن برای پذیرش وضعی غیر از وضع موجود، از دیگر نتایج قیام های این عصر بود. عصری که در آن زنان جزو اموال و مایملک به حساب می آمدند، قیمتی معادل یک برده داشتند و سه هزار نفر از برگزیده ترینشان حرمسرای پادشاهی چون خسروپرویز را آذین می بستند.
3- یک دعوتنامه ساده
همه چیز از یک دعوت ساده شروع شد. در سال ششم هجری قمری، پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امپراتوران «ایران» و «روم» را مخاطب خویش ساخت و با اعزام چند پیک به دربار امپراتوران ایران و روم آنان را به پذیرش اسلام دعوت نمود.عبدالله بن خدافه سهمی قریشی، نامه مهمور به مُهر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در سادگی تمام و با سرعت به دربار خسروپرویز ساسانی می رساند. پادشاه ساسانی، مست از باده قدرت، تکیه زده بر اریکه امپراتوری، نامه را می گشاید:
«از محمد فرستاده خدا به بزرگ زمامدار ایران!
درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا می خوانم. من فرستاده خداوند بر همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجّت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی گردان شوی، گناه مردم مجوس بر گردن تو است.» (6)
نامه بر خسروپرویز گران می آید و آن را گستاخی بزرگ مردی از «جزیره العرب» علیه خود تلقی می کند و بی محابا نامه را پاره و به گوشه ای می افکند.
پیک نامه بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باز می گردد تا گزارش گستاخی پادشاه ساسانی را به محضر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارائه کنند؛ اما از دیگر سو، خسروپرویز، حکم بازداشت این پیامبر عربی را صادر کرده و برای اجرا برای امیر دست نشانده خود در «یمن»، یعنی باذان بن ساسان ارسال می کند. خسروپرویز، در نیافت که با پاره کردن نامه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، در حقیقت حکم مرگ و پاره شدن شکم خودش را امضا کرده است.
در سال ششم هجری قمری، یعنی سال ارسال نامه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، «ایرانِ» ساسانی به عنوان رقیب سرسخت امپراتوران «روم»، بخش های مهمّی از دریای «مدیترانه» تا شرق دور و مرز «چین» را در تصرّف خود داشت. مناطق مرزی «جزیره العرب» و از جمله «یمن» نیز تحت سلطه امیران ساسانی بود. این منطقه به دلیل موقعیّت ویژه اش گاه به تصرّف رومیان و گاه دیگر به تصرّف ایرانیان درمی آمد.
یکی از منابع مهمّ تاریخی مربوط به ایران عصر ساسانی، «اخبار الطِّوال» ابوحنیفه احمد بن داوود دینوری است که به زبان عربی نوشته شده است. دینوری در سال 281 ه.ق. وفات یافته است.
اخبار الطّوال، از سرگذشت حضرت آدم (علیه السلام) و پیامبران بنی اسرائیلی و بالأخره تاریخ باستانی ایران و یمن سخن می گوید و فتوحات نخستین اعراب و فتوحات «قادسیّه» و «نهاوند» را به تفصیل درمی آورد.
در اخبار الطّوال آمده است که تا پیش از ورود ایرانیان، یمن بر اثر تحریک رومیان توسط دولت «حبشه» اشغال شده بود. انوشیروان ساسانی به قصد کمک به یکی از شاهزادگان یمنی، سَیفِ بن ذِی یَزَن، سرداری دیلمی را به همراه جمعی از زندانیان در بند، راهی سرزمین یمن می کند.
در سال 570 م. با در هم شکسته شدن حکومت آخرین امیر حبشی که از خاندان ابرهه بود، یمن تبدیل به سرزمینی دست نشانده ایرانیان ساسانی شد. به این ترتیب در اوان تولّد پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، گروه کثیری از ایرانیان در یمن، «عدن»، «حضرموت» و سواحل «دریای سرخ» زندگی می کردند و یمن را به تمامی در اختیار داشتند.
4- اوّلین ایرانیان مسلمان
حکم دستگیری رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دست امیر یمن، باذان بن ساسان می رسد. او بی درنگ، دو نفر به نام های بابویه و خسرو را با نامه ای روانه «مدینه» می سازد و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از حکم بازداشت پادشاه ساسانی باخبر می سازد.حضرت پس از ملاقات با دو پیک امیر «یمن»، ایشان را برای استراحت روانه می کند و از آنان می خواهد تا روزی دیگر برای دریافت پاسخ باز گردند.
روز دیگر، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، خبر دریده شدن شکم خسروپرویز و کشته شدن او به دست پسرش، شیرویه را به مأموران باذان می دهند.
مأموران دست تهی باز می گردند و در امارت باذان بن ساسان، جملگی از خبر مرگ پادشاهِ «ساسانی» مطلّع و از اخبار غیبی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) متعجب می شوند. پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تقدیم هدایایی به قاصدان «یمن» فرموده بود:
«به یمن بازگردید. سلام مرا به باذان برسانید و بگویید اگر مسلمان شود، حکومت یمن را همچنان در اختیار خواهد داشت».
باذان بن ساسان اسلام آورد و با گروهی از ایرانیان که به آنان ابناء و احرار می گفتند، هسته جدید و اوّلیه ایرانیان مسلمان ساکن یمن را ایجاد کرد. این فرزندان آزاده نقش مهمّی در تاریخ گذشته یمن و جهان اسلام ایفا کردند و چنان که خواهد آمد، نقش مهم تری را نیز در آخرالزّمان و در آستانه ظهور حضرت مهدی (عج) ایفا خواهند کرد.
باذان تا آخرین روزهای حیات به عنوان امیر مسلمان یمن در خدمت بود و پس از وی، به حکم پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، فرزندش، شَهْر بن باذان حاکم یمن شد. نکته جالب آنکه، اولین شهید ایرانی نیز از همین سرزمین برخاست.
ماجرا از این قرار بود که پس از بازگشت پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از حجه الوداع، در آخرین سال حیات، یعنی سال یازدهم هجری قمری، مردی از بزرگان یمن به نام اسود بن کعب بن عوف ادّعای پیامبری کرد. اسود از طایفه بنی عنس و معروف به اسود عنس بود.
اسود جماعتی را گرد خود آورد، به شهر «نجران» حمله برد و سراسر منطقه ساحلی و بخش های درونی «جزیره» تا «حضرموت» و حدود «طائف» را به تصرّف درآورد.
شهر بن باذان برای جنگ با وی به پا خواست و با 700 سوار تا نزدیکی «صنعا» پیش رفت. شهر بن باذان در جنگ به شهادت رسید و عنوان «اولین شهید ایرانی» را به نام خود ثبت کرد. سرانجام اسود عنسی در خواب کشته شد و شورش گستاخانه اش بی نتیجه ماند. گسترش اسلام در «یمن» و گرایش شیعی ساکنان این منطقه، مرهون مأموریّت ها و حضور امیرمؤمنان (علیه السلام) در یمن است.
حضرت علی (علیه السلام)، چند مأموریت از طرف رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در یمن داشتند.
جمع آوری خراج و سامان دادن به اوضاع یمن، موضوع مأموریّت امام علی (علیه السلام) در یمن بود. طیّ این سفرها، ایرانیان مقیم یمن، یعنی الابناء و بنی الاحرار از نزدیک با امام علی (علیه السلام) دیدار کردند. این واقعه مربوط به سال دهم هجری قمری است و باعث شد تا ایرانیان از جانب خود نماینده ای به نام فیروز را جهت ابراز وفاداری و ایمان به «مدینه» نزد پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گسیل دارند. (7)
پس از کشته شدن خسروپرویز، پادشاهیِ ساسانی تا زمان پادشاهی و دولت مستعجل یزدگرد سوم در سال 623 م. ادامه یافت؛ لیکن این امپراتوری روی آرامش و سکون و نیکبختی به خود را ندید. هر روز، بیش از پیش آفتاب این دولت روی به افول نهاد تا آنجا که در فاصله چهار سال، کشور «ایران»، امارت ده شاهنشاه (8) را به تجربه نشست.
آرتور کریستین سن (9) می نویسد:
علّت اینکه قومی چون عرب بیابانی، در ظرف مدّت قلیلی توانست که دولتی صاحب تأسیسات نظامی، مانند دولت ساسانی را از میان بردارد، اغتشاش و فسادی بود که بعد از خسروپرویز در همه امور ایران رخ داد. (10)
او در ادامه اضافه می کند:
خلاصه آنکه، در اوج اغتشاش، سی و پنجمین پادشاه ساسانی، یزدگرد سوم را که از اخلاف خسروپرویز بود، در سال 623 م. در «اصطخر فارس» یافتند. بزرگان اصطخر او را که متواری بود و بیش از پانزده سال نداشت، به پادشاهی خواندند و در آتشکده «اردشیر» بر تخت شاهی نشانده و تاج بر سرش گذاردند. (11)
اوضاع «ایران» به همین منوال بود و این شرایط از چشم خلفای مسلمان حاکم بر «حجاز» دور نمانده بود.
5- حمله اعراب مسلمان به ایران
ابی حارثه، سردار خلیفه مسلمانان، یعنی عمر بن خطّاب که در «سوریه» مشغول بود، اخبار هرج و مرج ایران را به گوش خلیفه رساند.خلیفه موقعیّت را مغتنم شمرد و نامه ای به دربار یزدگرد فرستاد.
به نوشته گردیزی، یزدگرد آخرین ملوک عجم بود و پانزده ساله به پادشاهی رسید، در زمانی که بیست و دو روز از خلافت ابوبکر گذشته بود. (12)
به قول مسکویه رازی، پادشاهی او [یزدگرد سوم] در برابر پادشاهی پدرانش به خواب و گمان می مانست.
چون کودک بود، کار کشور هم به دست بزرگان و دستوران می چرخید. چنین بود که کار کشور«پارس» سستی گرفت و دشمنان از هر سو بر یزدگرد گستاخ شدند و سرزمین مرزی ایران را یکی پس از دیگری از چنگ وی به درآوردند یا ویران کردند. (13)
پی نوشت ها :
1. سوره «فیل» در قرآن کریم، در بیان و توصیف همین قشون کشی و سرانجام نگون سار سپاه ابرهه نازل شده است.
2. .Arthur Christiansen
3. قراملکی، فرامرز، اخلاق حرفه ای در تمدّن ایران و اسلام، ص 73.
4. آیین مزدکی: در اواخر عهد ساسانیان طلوع کرد و پیروان زیادی یافت. مزدک در عهد قباد، پدر انوشیروان مدّعی رهبری مذهبی شد و قباد در ابتدا از روی عقیده و علاقه یا به عنوان یک نقشه سیاسی برای کوباندن طبقه اشراف و روحانیان زرتشتی به او گروید و کار مزدک سخت بالا گرفت، ولی به فاصله اندک زمانی، قباد با دستیاری فرزندش، انوشیروان یا در زمان سلطنت خود انوشیروان، «مزدکیان» قتل عام شدند و از آن پس به صورت یک فرقه سرّی درآمدند. مزدکیان در دوره اسلام نیز لااقل تا دو، سه قرن وجود داشته اند. در دوره اسلام، نهضت های ایرانی ضدّ خلافت و احیاناً ضدّ اسلامی را غالباً مزدکیان رهبری می کردند؛ به همین جهت زرتشتیان با آنها همراهی نکردند...
از نظر اصول عقاید، مسلّماً مزدک مانند مانی «ثنوی» بوده و از نظر آداب و مقرّرات بر نوعی زهد و بدبینی به حیات و زندگی مبتنی بوده است.
کریستین سن می گوید: ... نزد این طایفه، چنان که نزد مانویه، اصل آن است که انسان علاقه خود را از مادیّات کم کند و از آنچه این علاقه را مستحکم تر می سازد، اجتناب ورزد. از این رو خوردن گوشت حیوانات نزد مزدکیه ممنوع بوده و درباره غذا، همواره تابع قواعد معیّنی بودند و ریاضت هایی می کشیدند...
زرتشت خورگان که استاد مزدک بوده، سال ها در «روم شرقی» به سر می برد و در آنجا با کتب فلسفی یونانی از جمله جمهوریّت افلاطون آشنایی پیدا کرد و تحت تأثیر مدینه فاضله افلاطون قرار گرفت.
5. «آیین مانویّه»، یکی دیگر از حرکت های مذهبی عهد ساسانی است. کیش مانی چه از لحاظ عقیده و چه از لحاظ آداب و مناسک، بسیار پیچیده و تو در تو است، عموماً معتقدند که کیش مانی عبارت است از یک سلسله عناصر زرتشتی و مسیحی و بودایی به علاوه ابداعات و ابتکاراتی که از خود او بوده است.
ظهور مانی در اوایل عهد ساسانی بوده است، تولّد مانی در «بین النّهرین» واقع شده، ولی خود او ایرانی نژاد است. ظاهراً مانی ادّعای پیغمبری اش در زمان شاهپور اوّل، پسر اردشیر بوده است و می گویند: شاهپور تحت تأثیر دعوت مانی قرار گرفت و لحظه ای مردّد شد که دین مانی را به جای دین زرتشت، دین رسمی کشور قرار دهد. تا حدود قرن هفتم هجری، بقایایی از مانویان بودند. بنابراین از طلوع تا انقراض مانویّت حدود هزار سال طول کشیده است.
6. نامه های پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مجموعه ای تحت عنوان «مکاتیب الرّسول» تألیف علی احمدی در سال 1363 ه.ش. به چاپ رسیده است. ضمن آنکه یک رساله دکترا با عنوان «نامه ها و پیمان نامه های پیامبر اسلام» اثر دکتر محمّد حمیدالله نیز وجود دارد که دو ترجمه فارسی از آن با نام های «وثائق» ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی و «نامه ها و پیمان نامه های سیاسی حضرت محمد و اسناد صدر اسلام» ترجمه دکتر سیّد محمّدحسین موجود است.
7. فتوحات اسلامی پس از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
8. آرتور کریستن سن، «ایرانیان در زمان ساسانیان»، ترجمه رشید یاسمی، امیرکبیر، صص 522-525.
9. Arthur Christian Sen
10. «ایرانیان در زمان ساسانیان»، صص 522-525.
11. همان.
12. گردیزی، زین الأخبار، به اهتمام رحیم رضازاده، ص 104.
13. مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، ج 1، ص 226.
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}